.
اطلاعات کاربری
دوستان
خبرنامه
آخرین مطالب
لینکستان
دیگر موارد
آمار وب سایت

داستان طنز تو زنی یا مرد ؟

 

داستان طنز تو زنی یا مرد ؟ - www.TakPayamak.com

 

خونه مشغول انجام کار بودم که دخترم بدو بدو اومد و پرسید : مامان تو زنی یا مردی ؟
من : زنم دیگه پس چی ام ؟ :|
دخترم : بابا ، چی اونم زنه ؟
من : نه مامانی بابا مرده . . .
دخترم : راست میگی مامان ؟
من : آره چطور مگه ؟
دخترم : هیچی مامان ! دیگه کی زنه ؟
من : خاله مریم ، خاله آرزو ، مامان بزرگ . . .
دخترم : دایی سعید هم زنه ؟
من : نه اون مرده ! 



:: موضوعات مرتبط: داستان طنز , ,
:: برچسب‌ها: داستان طنز تو زنی یا مرد ؟ ,
:: بازدید از این مطلب : 3411
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : تهرانی
ت : جمعه 21 شهريور 1393

داستان طنز – خاطرات مرد زود باور !

 

داستان طنز - خاطرات مرد زود باور !

 

داشتم با ماشینم می رفتم سر کار که موبایلم زنگ خورد گفتم بفرمایید . الووو …

فقط فوت کرد !

گفتم اگه مزاحمی یه فوت کن اگه میخوای با من دوست بشی دوتا فوت کن ، دوتا فوت کرد …

گفتم اگه زشتی یه فوت کن ، اگه خوشگلی دوتا فوت کن ، دوتا فوت کرد …

گفتم اگه اهل قرار نیستی یه فوت کن اگه هستی دوتا فوت کن ، دوتا فوت کرد …
گفتم من فردا میخوام برم رستوران شاندیز اگه ساعت دوازده نمیتونی بیای یه فوت کن ، اگه میتونی بیای دوتا فوت کن  ، دوباره دوتا فوت کرد …



:: موضوعات مرتبط: داستان طنز , ,
:: برچسب‌ها: داستان طنز – خاطرات مرد زود باور ! ,
:: بازدید از این مطلب : 3031
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : تهرانی
ت : جمعه 21 شهريور 1393

داستان نامه پیرزن ۸۰ ساله به خدا

 

داستان نامه پیرزن 80 ساله به خدا - www.TakPayamak.com

 

یک روز مامور اداره پست مشغول مرتب کردن نامه ها بود که نامه ای دید که با خط ظریف و بدی نوشته بود نامه ای به خدا !

 

او نامه را پیش بقیه همکارانش برد و انها گفتن نامه را بازکنیم اگر کمکی از دستمون بر بیاد براش انجام بدیم . نامه رو باز کردند نوشته بود :

خدایا من پیرزنی هشتاد ساله هستم دیروز حقوقمو که ۱۰۰ دلار بود گرفتم که یه موتوریه اونو ازم دزدید اون پول مال یک ماه من بود من دیگر پول ندارم واسه این ماهم که غذا بخرم و دوستام هم قرار چند روز دیگه بیان خونم نمیدونم چطور باید ازشون پذیرایی کنم . . .

 

کارکنان پست که خیلی از این نامه دلشون سوخت پولاشون رو هم گذاشتن و ۹۶ دلار جور کردن و تو پاکت گذاشتن و برای پیرزن فرستادن . . .

 



:: موضوعات مرتبط: داستان طنز , ,
:: برچسب‌ها: داستان نامه پیرزن ۸۰ ساله به خدا ,
:: بازدید از این مطلب : 3113
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : تهرانی
ت : جمعه 21 شهريور 1393

داستان خنده دار کوتاه فرشته مرگ

 

داستان خنده دار کوتاه فرشته ی مرگ - www.TakPayamak.com

 

یارو نشسته بود داشت تلویزیون میدید که یهو مرگ اومد پیشش !

مرگ گفت : الان نوبت توئه که ببرمت !

مرده یه کم آشفته شد و گفت : داداش اگه راه داره بیخیال ما بشو بذار واسه بعدا :(

مرگ : نه اصلا راه نداره ! همه چی طبق برنامست ! طبق لیست من الان نوبت توئه :D

مرده گفت : حداقل بذار یه شربت بیارم خستگیت در بره بعد جونمو بگیر . . .

مرگ قبول کرد و مرده رفت شربت بیاره ! توی شربت ۲ تا قرص خواب خیلی قوی ریخت !

مرگ وقتی شربته رو خورد به خواب عمیقی فرو رفت . . .

 



:: موضوعات مرتبط: داستان طنز , ,
:: برچسب‌ها: داستان خنده دار کوتاه فرشته مرگ ,
:: بازدید از این مطلب : 3080
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : تهرانی
ت : جمعه 21 شهريور 1393

a-hilarious-new-story

 

روزی مردی به سفر میرود و به محض ورود به اتاق هتل ، متوجه میشود که هتل به کامپیوتر مجهز است . تصمیم میگیرد به همسرش ایمیل بزند . نامه را مینویسد اما در تایپ ادرس دچار اشتباه میشود و بدون اینکه متوجه شود نامه را میفرستد . در این ضمن در گوشه ای دیگر از این کره خاکی ، زنی که تازه از مراسم خاک سپاری همسرش به خانه باز گشته بود با این فکر که شاید تسلیتی از دوستان یا اشنایان داشته باشه به سراغ کامپیوتر میرود تا ایمیل های خود را چک کند . اما پس از خواندن اولین نامه غش میکند و بر زمین می افتد . پسر او با هول و هراس به سمت اتاق مادرش میرود و مادرش را بر نقش زمین میبیند و در همان حال چشمش به صفحه مانیتور می افتد :



:: موضوعات مرتبط: داستان طنز , ,
:: برچسب‌ها: داستان جدید خنده دار نامه ,
:: بازدید از این مطلب : 3194
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : تهرانی
ت : جمعه 21 شهريور 1393

داستان کوتاه و عاشقانه خیانت

 

داستان کوتاه و عاشقانه خیانت - www.TakPayamak.com

 

یه پسر بود که زندگی ساده و معمولی داشت ،  اصلا نمی دونست عشق چیه ، عاشق به کی می گن ،تا حالا هم هیچکس رو بیشتر از خودش دوست نداشته بود و هرکی رو هم که میدید داره به خاطر عشقش گریه میکنه بهش میخندید !

هرکی که می ومد بهش می گفت من یکی رو دوست دارم ، بهش می گفت دوست داشتن و عاشقی مال تو کتاب ها و فیلم هاست . . .

 

روز ها گذشت و گذشت تا اینکه یه شب سرد زمستونی ، توی یه خیابون خلوت و تاریک داشت واسه خودش راه میرفت که یه دختری اومد و از کنارش رد شد !
پسر قصه ما وقتی که دختره رو دید دلش ریخت و حالش یه جوری شد ، انگار که این دختره رو یه عمر میشناخته . . .

حالش خراب شد ، اومد بره دنبال دختره ولی نتونست ، مونده بود سر دو راهی ، تا اینکه دختره ازش دور شد و رفت . . .

اون هم همینجوری واسه خودش با اون حال خراب راه افتاد تو خیابون ، اینقدر رفت و رفت و رفت ، تا اینکه به خودش اومد و دید که رو زمین پر از برفه . . .

رفتش تو خونه و اون شب خوابش نبرد ، همش به دختره فکر میکرد ، بعضی موقع ها هم یه نم اشکی تو چشاش جمع می شد . . .



:: موضوعات مرتبط: داستان عاشقانه , ,
:: برچسب‌ها: داستان کوتاه و عاشقانه خیانت ,
:: بازدید از این مطلب : 3036
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : تهرانی
ت : جمعه 21 شهريور 1393

داستان عاشقانه و غمگین یک عشق واقعی

 

داستان عاشقانه و غمگین یک عشق واقعی - www.TakPayamak.com

 

پسر : ضعیفه ! دلمون برات تنگ شده بود اومدیم زیارتت کنیم !

دختر : توباز گفتی ضعیفه ؟

پسر : خب ، منزل بگم چطوره ؟

دختر : وااااای . . . از دست تو !

پسر : باشه ؛ باشه ببخشید ویکتوریا خوبه ؟

دختر : اه . . . اصلاباهات قهرم !

پسر : باشه بابا ، توعزیز منی ، خوب شد ؟ آشتی ؟

دختر : آشتی ، راستی گفتی دلت چی شده بود ؟

پسر : دلم ! آها یه کم می پیچه ! ازدیشب تاحالا !

دختر : واقعا که !

پسر : خب چیه ؟ نمیگم مریضم اصلا ، خوبه ؟

دختر : لوووس !



:: موضوعات مرتبط: داستان عاشقانه , ,
:: برچسب‌ها: داستان عاشقانه و غمگین یک عشق واقعی ,
:: بازدید از این مطلب : 3006
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : تهرانی
ت : جمعه 21 شهريور 1393

داستان عاشقانه واقعی دل شکستگان

 

داستان عاشقانه واقعی دل شکستگان - www.TakPayamak.com

 

این داستان واقعی می باشد که در حقیقت بیشتر بر گرفته از زندگی شخصی فردی با نام علی است . داستان را با زبان شخصیت اصلی داستان بیان می کنم .

 

من علی هستم ، ۲۴ ساله ، ساکن تهران . از آن پسرهایی که به دلیل غرور زیاد اصلا فکر عاشق شدن به سرم نمیزد . در سال ۱۳۷۵ ، وقتی در دوره ی راهنمایی بودم با پسری آشنا شدم . اسم آن پسر آرش بود . لحظه به لحظه دوستی ما بیشتر و عمیق تر می شد تا جایی که همه ما را به عنوان ۲ برادر می دانستند . همیشه با هم بودیم و هر کاری را با هم انجام می دادیم . این دوستی ما تا زمانی ادامه داشت که آن اتفاق لعنتی به وقوع پیوست .

 

در سال ۸۴ ، در یک روز تابستانی وقتی از کتابخانه بیرون آمدم برای کمی استراحت در پارکی که در آن نزدیکی بود ، رفتم . هوا گرم بود به این خاطر بعد کمی استراحت در پارک ، به کافی شاپی رفتم ، نوشیدنی سفارش دادم . من پسر خیلی مغرور و از خود راضی بودم که جز خود کسی را نمی پسندیدم . به این خاطر وقتی دختری را می دیدم ، روی خود را بر میگرداندم و نگاه نمی کردم ولی در آن روز به کلی تمام خصوصیاتم عوض شده بود . چند دقیقه ای از آمدن من به کافی شاپ گذشته بود . ناگهان چشمم به دختری که در حال وارد شدن به سالن بود افتاد . بله اتفاقی که نباید می افتاد ، افتاد .
عاشق شدم ؛ حال و هوام عوض شد ، عرق سردی روی صورتم نشسته بود . چند دقیقه ای به همین روال گذشت .



:: موضوعات مرتبط: داستان عاشقانه , ,
:: برچسب‌ها: داستان عاشقانه واقعی دل شکستگان ,
:: بازدید از این مطلب : 3132
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : تهرانی
ت : جمعه 21 شهريور 1393

دانلود داستان صوتی و موزیکال امیر ارسلان نامدار

ورود به بخش داستان های صوتی ( موزیکال )

دانلود داستان صوتی و موزیکال امیر ارسلان نامدار

 

داستان امیرارسلان نامدار ، داستانی به زبان فارسی نوشته میرزا محمدعلی نقیب‌ الممالک ، داستانگوی ناصرالدین‌شاه قاجار است . فخر الدوله ، دختر ناصر الدین شاه داستان‌ های نقال‌ باشی را می‌ نوشت و داستان امیر ارسلان اینگونه بجا ماند . داستان امیرارسلان یکی از مشهورترین داستان‌ های عامیانهٔ فارسی است .

 



:: موضوعات مرتبط: داستان موزیکال , ,
:: برچسب‌ها: دانلود داستان صوتی و موزیکال امیر ارسلان نامدار ,
:: بازدید از این مطلب : 4454
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : تهرانی
ت : جمعه 21 شهريور 1393

تتست شخصیت شناسی – کدام انگشتت را بیشتر دوست دارید !؟

 

تتست شخصیت شناسی - کدام انگشتت را بیشتر دوست دارید !؟  www.TakPayamak.com

 

آیا تا به حال به طور دقیق به انگشتان دستان خود نگاه کرده‌اید؟ تا به حال فکر کرده‌اید که به کدام یک علاقه بیشتری نسبت به بقیه دارید ؟ با دقت نگاه کنید ، سپس توضیح مربوط به آن را بخوانید .
البته همان‌طور که می‌دانید این‌گونه تست‌ها جنبه سرگرمی و تفنن آنها بیشتر از جنبه علمی‌شان است . این ، بدان معنی نیست که هیچ‌ گونه ماهیت علمی ندارند؛ بلکه اگر از نظر علم وراثت و ژنتیک هم چنین چیزی ثابت شده باشد ، شمول و فراگیری آن لزوما صد‌در‌صد نیست !



:: موضوعات مرتبط: تست خودشناسی , ,
:: برچسب‌ها: تتست شخصیت شناسی – کدام انگشتت را بیشتر دوست دارید !؟ ,
:: بازدید از این مطلب : 2871
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : تهرانی
ت : جمعه 21 شهريور 1393
موضوعات
نویسندگان
آرشیو مطالب
مطالب تصادفی
مطالب پربازدید
چت باکس
تبادل لینک هوشمند
پشتیبانی