عروسی مان خوب برگزار شد . . . حالا در خانه خودمان نشسته ایم و این اولین شب آرامش ماست ، هنوز لباس عروس و کت شلوار دامادی بر تن مان است ، خسته ایم و این شیرین ترین خستگی دنیاست که پس از سال ها به هم رسیده ایم . . . با همان لباس عروس برمیخیزد و ۲ نخ سیگار میاورد و روی پاهایم مینشیند ، یکی بر لب من و دیگری بر لب او . . . چشم هایمان میخندد . . .
دیگر نمی نویسم . . . دیگر از احساسم به تو نمی نویسم . . . دیگر نمی نویسم دوستت دارم . . . دیگر نمی نویسم بعد از تو چه به روزم آمد . . . دیگر نمی نویسم دل کندن از تو مانند جان دادن بود . . . دیگر از روز های عاشقانه یمان نمی نویسم . . . دیگر نمی نویسم که به شانه هایت نیاز دارم . . .
کامپیوترت رو روشن می کنی چند لحظه صبر می کنی تا ویندوزش بیاد بالا ! یه قلوب از شیشه دلسترت می خوری ویندوز میاد بالا ! باز چند ثانیه دیگه صبر می کنی تا ویندوز کامل بیاد بالا یه قلوب دیگه از شیشه دلسترت می خوری ! کلیک می کنی رو
قلبم میسوزد . . . سوزشی ازروی زخم ها وترک هایی ک روزگاربرجای گزاشته . .. آهای دنیا؟ دیگرچه ازقلبم مانده ک بندش بزنی ؟ تمام داروندارم راربودی بی انکه بدانی همه ی دارو ندارم او بود . . . آری . . . تونمیدانستی که من عمری زندگی کردم اما معنی انرازمانی فهمیدم که عشق را با او تجربه کردم
از کنار نیمکت خاطره ها میگذرم ، سکوت می نوازد و درخت شاهد باران عشقم با ترانه باد می خواند . . . دستم گم کرده راهش را ، بی جهت در جیبم می خزد ، پاهایم سنگین اند ، بار غمی به دوش دارم . . .
با هر گامم زیر پاهایم صدای خش خش رنج پاییز را میشنوم و اشک هایم را پشت سر می گذارم . . .
در بدنم جریان دارد حضورش اما با چشمم چیزی جز فاصله نیست . . . با خودم می گویم به کجا می روم ؟ آن چه اینجا می جویم چیست ؟ در فکر هستم . من و او اینجا و ناگهان با هق هقم دیگر نواختنی نیست . . .
هوا سرد است تنها میگریم ، به یاد شبی که با او خندیدم ، آه من در کنار او و حضورش عاشقانه زیر باران رقصیدم و عطر نابش را بوییدم . . . خندیدم ، از غم چشمهایش رنجیدم ، همه را پوستم گواه می دهد . . .
عاشقانه ، بی ترس ، بی لرز ، زیر بوسه های آسمان دست هایم را گرفت ، محو گرمای وجودش بودم که در دلم عشقی جاویدان را نوشت . . .
جلوی این نیمکت به درخت شاهد چشم می دوزم ، تنهایم ! اما امروز تکرار میکنم بودنش را و از نبودنش این جا تنها می سوزم . . .
باد سردی می وزد ، دست هایم گم می شوند در جیبم ، تنها به تنهایش و تنهاییم می اندیشم ، چشم های خیسم را می بندم . . .
متن عاشقانه وفادار بمان به همراه دکلمه این متن زیبا
نمیخواهم خاطره شوم و بعد فراموش ، نمیخواهم یادم در قلبت روشن باشد بعد خاموش . نمیخواهم بگویی که دوستم داری بعد بروی ، نمیخواهم این حرفهای پوچ را برایم بزنی . بودنت را میخواهم ، این که باشی ، اینکه همیشه مال خودم باشی ، نه اینکه رهگذری باشی و مدتی در قلبم باشی مرا به خودت وابسته کنی و بعد مثل یک بازیچه کهنه رهایم کنی . گفتم که قلبم مال تو است ، نگفتم که هر کاری دوست داری با آن کن ! گفتم تو مال منی ، نه اینکه همزمان با هر غریبه ای که دوست داری باش . . . گفتم با وفا باش ، نه اینکه در این دو روز دنیا ، تنها یک روزش را در کنارم باش ! نمیخواهم خاطره شوم و بعد فراموش ، بیا و از آب چشمه دلتنگی هایم بنوش . تا بفهمی چه حالی ام ، تا بفهمی خیره به چه راهی ام . . .
از تو میگذرم بی آنکه دیگر تو را ببینم ، از تو میگذرم بی آنکه خاطره ای را از تو بر دوش بکشم ، نمیخواهم دیگر طعمی را از عشق بچشم . از تو میگذرم ، تویی که گذشتی از همه چیز ، این را هم فراموش میکنم ، جای من در اینجا نیست ! میروم تا آرام باشی ، تا از شر من و احساسم راحت باشی ، میروم تا روزی پشیمان شوی ،حیف احساسات عاشقانه ام بود ، میروم تا با کسی دیگر همنشین شوی از تو میگذرم و شک نکن که فراموشت میکنم ، هر چه شمع و شعله و آتش بود را در قلبم خاموش میکنم . . .