به سلامتی مادرانی که تن فرزندانشان
ذره ذره خاک وطن شد . . .
![سربازان ایران](http://www.takpayamak.com/wp-content/uploads/2014/09/iran-soldiers-2.jpg)
قمقمه ی آبت را به اسیر عراقی دادی به دشمنت . . .
حال آنکه تصویر می گوید تو تشنه تری …
![سربازان ایران](http://www.takpayamak.com/wp-content/uploads/2014/09/iran-soldiers-3.jpg)
داخل اتوبوس نشسته بودیم ، از دوستم پرسیدم : شهید همت رو می شناسی ؟
گفت: همون اتوبانه ؟ آره ؛ چند بار از اونجا رد شدم .
گفتم : ازش چی می دونی ؟
لبخندی زد و گفت : اینکه مسیر ما واسه رسیدن به خونه مادر بزرگمه ،
شهیده دیگه ، اسماشونو روهمه اتوبانا وکوچه ها گذاشتن ، همه می شناسن دیگه !
سرمو پایین انداختم و ساکت شدم . . .
دلم سوخت . زیر لب گفتم :
اونکه مردم می شناسن ، مسیر خونه مادر بزرگه نه شهید همت و شهید همت ها
شهید همت اسم یه راه نیست ، جهت راهه !
![سربازان ایران](http://www.takpayamak.com/wp-content/uploads/2014/09/iran-soldiers-4.jpg)
میرود و من پشتش آب نمیریزم
وقتی هوای رفتن دارد
دریا را هم به پایش بریزی بر نمی گردد . . . !
![سربازان ایران](http://www.takpayamak.com/wp-content/uploads/2014/09/iran-soldiers-5.jpg)
میخواستم بزرگ بشم
درس بخونم مهندس بشم
خاکمو آباد کنم
زن بگیرم
دخترمو بزرگ کنم ببرمش پارک ، تو راه مدرسه باهم حرف بزنیم
خیلی کارا دوست داشتم انجام بدم
خوب نشد
باید میرفتم از مادرم ، پدرم ، خاکم ، ناموسم ، دخترم ، دفاع کنم
رفتم که
دروغ نباشه
احترام کم نشه
همدیگرو درک کنیم
ریا از بین بره
دیگه توهین نباشه
محتاج کسی نباشیم
![سربازان ایران](http://www.takpayamak.com/wp-content/uploads/2014/09/iran-soldiers-6.jpg)
واسه رد شدن از سیم خاردارها نیاز به یه نفر داشتن تا روی سیم خاردارها بخوابه و بقیه از روش رد بشن .
داوطلب زیاد بود . . .
قرعه انداختند .
افتاد بنام یه جوون .
همه اعتراض کردند الا یه پیرمرد !
گفت : ” چیکار دارید ! بنامش افتاده دیگه ! ”
بچه ها از پیرمرد بدشون اومد .
دوباره قرعه انداختند بازم افتاد بنام همون جوون .
جوون بلافاصله خودش رو به صورت انداخت رو سیم خاردار .
بچه ها با بی میلی و اجبار شروع کردن به رد شدن از روی بدن جوون .
همه رفتن الا پیرمرد .
گفتند: ” بیا ! ”
گفت ” نه! شما برید! من باید وایسم بدن پسرم رو ببرم برای مادرش !
مادرش منتظره !
![سربازان ایران](http://www.takpayamak.com/wp-content/uploads/2014/09/iran-soldiers-7.jpg)
آزادگی های یواشکی بعضی از جوانان
ﺩﺭﻭﻍ ﭼﺮﺍ ؟
ﺟﻮﺍﻥ ﮐﻪ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﯾﻮﺍﺷﮑﯽ ﯾﮏ ﮐﺎﺭﻫﺎﯾﯽ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻧﺪ !
.
.
.
مثـــلا :
● ﯾﻮﺍﺷﮑﯽ ﺳﺎﮐﺸﺎﻥ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺑﺴﺘﻨﺪ ﻭ ﺑﺪﻭﻥ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﭘﺪﺭ ﻭ ﻣﺎﺩﺭ ﺑﻔﻬﻤﻨﺪ ﺑﺎ ﺧﻮﺩﺷﺎﻥ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﻣﯽ ﺑﺮﺩﻧﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺑﻬﺎﻧﻪٔ ﻣﺪﺭﺳﻪ، ﺟﯿﻢ ﻣﯽ ﺯﺩﻧﺪ ﻭ ﻣﯽ ﺭﻓﺘﻨﺪ ﺟﺒﻬﻪ . . .
● ﻗﺒﻠﺶ ﯾﻮﺍﺷﮑﯽ ﺩﺳﺖ ﺑﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﺗﻮﯼ ﺷﻨﺎﺳﻨﺎﻣﻪ ﻭ ﺳﻦ ﺷﺎﻥ ﺭﺍ ﺗﻐﯿﯿﺮ ﺩﺍﺩﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ . . .
● ﺑﻌﻀﯽ ﻫﺎ ﯾﻮﺍﺷﮑﯽ ﺩﺍﺭ ﻭ ﻧﺪﺍﺭﺷﺎﻥ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺩﺍﺩﻧﺪ ﺑﻪ ﻓﻘﺮﺍ ﯾﺎ ﮐﻤﮏ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﺑﻪ ﺟﺒﻬﻪ . . .
● ﺷﺐ ﻫﺎ ﯾﻮﺍﺷﮑﯽ ﺍﺯ ﭼﺎﺩﺭ ﯾﺎ ﺍﺗﺎﻕ ﯾﺎ ﺳﻨﮕﺮ ﻣﯽ ﺯﺩﻧﺪ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﻭ ﻧﻤﺎﺯ ﺷﺐ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻧﺪﻧﺪ. . .
● بله ﯾﻮﺍﺷﮑﯽ ﻫﺎﯼ ﺷﺎﻥ ﻫﻢ ﻋﺎﻟﻤﯽ ﺩﺍﺷﺖ . . .
ﺷﻬـــــــــــــﺪﺍ !
ای بهترین یواشکی های دنیا
ﺷﻤﺎﮐﻪ ﺻﺪﺍﯾﺘﺎﻥ ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﻣﯿﺮﺳﺪ !
ﺑﻪ ﺍﻭ ﺑﮕﻮﯾﯿﺪ ﺧﻠﻮﺕ ﻫﺎﯼ ﻣﺎ ﺭﺍ ﻧﮕﺎﻩ ﻧﮑﻨﺪ . . .
“آخر دیگر ﺧﯿﻠﯽ ﯾﻮﺍﺷﮑﯽ ﻫﺎﯾﻤﺎﻥ ﻋﻮﺽ ﺷﺪﻩ ﺍﺳت . . .
![سربازان ایران](http://www.takpayamak.com/wp-content/uploads/2014/09/iran-soldiers-8.jpg)
:: برچسبها:
سربازان ایران ,
:: بازدید از این مطلب : 5651
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0