شب جمعه نگارم رفته بانه
بياره جنس چيني تا به خانه
نخواهم جنس چيني تا هميشه
خداوندا توي بانه بمانه !!
پاستوريزه
تو هستي قلچماق و ريزه ميزه
لطافت از قد و بالات مي ريزه
رقيبم قلچماق و داش مشتي
منم بچه سوسول و پاستوريزه !
داربست
بلندوناز و ناهموار هستي
نگاري لمپن و چاقو به دستي
اگر خواهم تو را روزي ببو سم
كنارت مي زنم يك داربستي !
پله پله
الا مرغ سفيد و چاق و چله
شدم از قيمتت بي حال و ذله
نخستين بار ساق و سينه و دست
تو را بايد بگيرم پله پله !
ترانه
ترانه اي ترانه اي ترانه
شدي خيلي مزخرف اين زمانه
نه داري شاعر و خواننده اي خوب
نه اهنگساز وريتمي جاودانه
شيشه
اگر فرهاد عاشق بود و تيشه
نمي زد تيشه را بر كوه و ريشه
ز فرط عاشقي چُس ناله مي كرد
كنون غرق توهم بود و« شيشه »!
ساق...
منم ديوانه و مشتاق بابات
خراب هيكل ديلاق بابات
شبي در خانه ات خوابيده بودم
گرفتم جاي ساقت ساق بابات !
فراواني
نديدم عشق و روبوسي فراوان
خيانت :مثل ويروسي فراوان
وفا و آدميت گشته معد وم
وليكن قتل ناموسي فراوان !
در جامعه اي كه غصّه مي بارد و درد
دلها همه تير ه اند و صورتها سرد
مردم متمايلند بر ديدن مرگ!
لبخند بزن وگرنه دق خواهي كرد!
:: بازدید از این مطلب : 4251
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1